برادر گرامی جناب آقای دکتر بهرام نیا در ابتدای این مرقومه ضمن خوش آمدگویی به شما، تبریک را محول می کنم به پایان دوره تان که ببینیم دامادی شایسته عروس زاگرس خواهید بود یا شما نیز همچون آنانی که آمدند، فقط آمده اید که در پایان بروید. جناب آقای استاندار بنده مدتهاست همانند بسیاری دیگر […]
برادر گرامی جناب آقای دکتر بهرام نیا در ابتدای این مرقومه ضمن خوش آمدگویی به شما، تبریک را محول می کنم به پایان دوره تان که ببینیم دامادی شایسته عروس زاگرس خواهید بود یا شما نیز همچون آنانی که آمدند، فقط آمده اید که در پایان بروید.
جناب آقای استاندار بنده مدتهاست همانند بسیاری دیگر از کنشگران این دیار که سالهاست بی تدبیری ها را فریاد زده و گوش شنوایی برای آنها ندیده اند به عمد قلم به دست نگرفته ام چرا که ناامیدم از مسئولانی که روز را با یک جناح عکس می گیرند و شب در گعدههای جناح دیگر به شب نشینی می نشینند. خسته ام از مردمی که با هیجان همواره انتخاب می کنند و پس از سالی سرخورده اند از انتخابشان، امیدی ندارم به مدیرانی که مدیریت را فقط در چارچوب میزنشینی می بینند، سکوت کرده ام در برابر مدیرانی که سال هاست در گوشه گوشه ی این استان داس به دست فضای مجازی را تورق می کنند که مباد نقدی علیه شان نوشته شود. بیگانه ام با شوراهایی که اهل شور نیستند و شهردارانی که شهردانی نخوانده اند و فرماندارانی که بیش از خدمت فرمانبر منفعت هستند. امروز اما از سر وظیفه بار دیگر آینه ای از توقعات و انتظارات مردم شریف این استان را پیشروی جنابعالی که در میان مجادلات انتخاب برای استانی که همواره در همه چیز انتخاب آخر بوده و قرعه به نامتان افتاده را می گذارم و صدالبته میدانم بسان نوشته های قبلی که برای دکترها و مهندس ها و مدیران این استان نوشتم با لبخندی ژکوندوار می خوانند و لعنی میفرستند بر دستهایی که باز برای نوشتن قلم برگرفت. اما چه کنم که به قلم قسم یاد شده برای نوشتن از درد…
آقای استاندار؛ پیش از هرچیزی باید بدانید این استان زادگاه کشاکش های مسندنشینانی بوده که دایره ی منفعت خواهی شان از مرکز تا قلب استان و شهرستانها کشیده شده است.
ما سالهای بسیاری شاهد مدیرانی بوده ایم که بی هیچ تخصص مرتبطی تکیه بر صندلی های چرخان مدیریتی زده اند. حاصل این مدیران بی محصول و چنارهای پیر مدیریتی خرابه هایی می باشد در استانی که سرشار از نعمت های خدادادی و استعدادهای فراوان است.
هر کسی که قدم در این دیار گذاشت، چشم که می گشود خود را در میان مطالبات متعارض همین مسندنشینان می دید و لذا زنهار که یقه ی استانداری شما در دولتی که از آن مردم است و امید محرومان، در دستان اینان برای کشیدنش در جرگه ی خواسته هایشان پاره نگردد و در نهایت چون دوره ی حَسن ایلام باز بیحُسن نماند.
آقای دکتر؛ اگر نگویم همه، اما اغلب مدیران میانی این استان و به ویژه مدیران شهرستانی همواره خود را نجیب، صبور و خادم مردم معرفی کرده اند. اما در عمل چراغ راهنمای خدمتشان تنها ماندن در مسند بوده و کاسه ی صبرشان با کوچکترین نقد سر می آمد و گرزهای پولادین برچسب زدن با عناوینی مانند تخریب، دروغ و کینه در برابر هر نقدی نیز آزمونی سخت در مقابل نجابت آنها بوده است.
امروز اگر بگویم منشاء درد این حوزه همین دست مدیرانی اند که مردم هیچ خیری از آنها ندیده اند به گزاف نگفته ام. لذا پهنه ی جغرافیایی استانتان امروز بیش از هرچیزی تحولی میخواهد از جنس مردم، مردمی که اعم از کارگر و تاجر و دامدار و فرهنگیاش و… هر کدام به نوعی زخم این دست مدیران را بر بدن به یادگار دارند.
جناب استاندار؛ این استان پیوند دیرینی با وعده و وعیدهای سرخرمن دارد. از وعده های شوراها گرفته تا نمایندگان و شهرداران و استانداران.
هربار که سر میچرخانی در میادین شهرها بنری بالابلند حامل تشکر از عمل به فلان وعدهی فلان مدیر و مقام و شورا نقش بسته، در حالی که حتی خودِ بنر از تبلیغاتی بودن خود احساس شرم می کند.
اینجا، بیخ گوش ایلام در دهلران نگین انگشتری منابع نفتی زور هیچ وعدهای به غیربومیان نشسته بر مسندهای شرکت نفت و گاز نرسید و همچنان جوانان آن با داشتن تخصص باید برای کارگری التماس کنند.
اینجا، در پایین دست ایلام، آبدانان مهد نخبگان جایی که هرگز دیده نشده، جوانان یا غرق در بیکاریاند یا کوله ی دلتنگی به پشت راهی تهران می شوند برای لقمه ای نان.
اینجا دامدارانش گاوها را میفروشند تا گوسفندهایشان را نجات دهند و گوسفندها را می فروشند تا خودشان نجات یابند، اینجا گیوتین بانکها برای اخذ اقساط وامهای زلزله و کشاورزی هر لحظه آماده پایین آمدن است برای زدن گردن مردمی که صورت خود را با سیلی سرخ نگاه داشته اند.
جناب استاندار؛ در این دیار سخن گفتن از واقعیات سیاهنمایی تعریف می شود در حالی که چاره ی غلبه بر مشکلات نه تکفیر که تفکر و رواداری ست و لذا میگویم که بدانید؛ داستان گفتن ما از غم هایمان و نشنیدن آنها از سوی کاهنان معابد قدرتِ شهرستانی شده حکایت «پوتاپف» سورچی سورت مهی داستان دلتنگی آنتوان چخوف و از همین رو مدت های مدیدی است که ما بی خیال سد ورگر
و تونل کبیرکوه و فرودگاه فرونشسته و بیمارستانمان به عنوان استانداردهای توسعه ی شهری مان شده ایم. ما در نبود توسعه ی پایدار عادت کرده ایم به همنشینی با فقر پایدار و حالا امید داریم که شما همان «یوسفِ گمگشته ی باز آمده» به این کنعان باشید.
و اما بعد…؛ آقای دکتر در روزگاری که محدگویان بسیارند، بنده با نقد ِ سازنده ی مدنظر مسئولان هیچگاه میانه ای نداشته ام چرا که اصولا نقدسازنده را همان مجیزگویی میدانم حال آن که ذات نقد برافکندن رویه های غلط است. بنابراین اگر بخواهم باز بگویم؛ درد بسیار است و مجال کوتاه، همینقدر بدانید که عروس زاگرس با مثلث بیکاری، تورم و خودکشی دشنه ی محرومیت را در پهلو دارد و اما غالب مسئولان تاکنون به پهلو در آسایش بوده اند. پس حق بدهید که دلواپس جاده های مرگبارمان، دلواپس متخصصان بیکارمان، دلواپس دُملهای چرکین مدیرانِ بیکفایتی که همچون فیلم های هالیوودی درد مردم را تنها از پشت مانیتور نظاره می کنند و در یک کلام دلواپس توسعه مان باشیم.
در پایان چند توصیه ی برادرانه به جنابعالی به عنوان نماینده ی دولتی که برای تغییر بر بنیاد مردم آمده و انتظار میرود با تسری این تغییر، شما نیز ایلام را به جایگاه واقعی خود بازگردانید خدمتتان عرضه میدارم؛
۱.ایجاد یک مسیر مطمئن، مستقیم و بیواسطه برای ارتباط با رسانه ها، نخبگان و مردم؛
۲.ایجاد توسعه ی متوازن شمال و جنوب استان؛
۳.شکل دادن به یک تیم مشورتی مستقلِ متخصص از حوزه های مختلف؛
۴.ایجاد یک شبکه ی اطلاعاتی منسجم و منصف برای ارزیابی عملکرد مدیران استان؛
۵.نظارت بر بکارگیری نیروهای شرکتهای نفت و گاز به عنوان شاهرگ حیاتی استان.
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالی است
و العاقبة للمتّقین
Monday, 3 February , 2025