ایلام نو حیدر داودی  / گویند در ازمنەی ماضی و در بلاد بعید، کشوری بود کە ایرانش نام نبود و استانی داشت کە ایلامش نمی‌نامیدند. در آن کشور اثاثیەای بود جعبەمانند کە همانند “شهر فرنگ” و “جام جم” همەچیز در دل خود نشان همی‌دادی در آن جعبەی جادویی کە تلیفزیانش نام نهادندی سریالی پخش همی‌شدی […]

ایلام نو حیدر داودی  / گویند در ازمنەی ماضی و در بلاد بعید، کشوری بود کە ایرانش نام نبود و استانی داشت کە ایلامش نمی‌نامیدند.

در آن کشور اثاثیەای بود جعبەمانند کە همانند “شهر فرنگ” و “جام جم” همەچیز در دل خود نشان همی‌دادی در آن جعبەی جادویی کە تلیفزیانش نام نهادندی سریالی پخش همی‌شدی بەغایت مضحک کە اسباب خندەی خلایق را فراهم آوردی -اندر آن سریال عجوزەای نقش آفریدندی کە ورا “مامان شکوە” نام بودی

مامان‌شکوە کە همەگان از سخن وی بەستوە آمدندی، روزی بدیدی کە برای اصلاح امور، پرسە و فاتا ، جواب ندادندی ، دگر -با خویشتن خویش خلوت کردندی و بدین نتیجە رسیدندی کە باید از پرسە اندر جام جم دست کشیدندی و بە فراغ بال و آزادی، کاری بشکوە کردندی کە هم لیاقت نام “آزادی”  ببدی و هم “فر و شکوە” داشتندی

 شبی کە از دندەی چپ از خواب برشدی ملغمەای بیافریدندی کە از بهر آن، هر چە بخواستی بستاندندی و چون بستاندندی ، بنوشتندی و چون بنوشتندی بە اندازەی هزاران هزار “پرسە” و “پا وە مووری” و “چەمەری” اشک اندر در مشک درآوردی کە خود کدبانویی ببدی بەغایت “موورەو ئار” و موورآور و صدالبتە جنگ‌آور کە سلاح وی “گریە” ببدی از بهر هر آنکە بیشتر بدادی و زآن پس بودی کە شغلی اندر آن شهر کە ایلامش نام نبودی بە همت مامان‌شکوە باب شدی “گریەکن” نام

و اندر میان لات و الوات محرز ببودی کە هر آنکە “گریەکن” بشدی، پولی هنگفت بگرفتی و ورا پرسیدندی کە “چند گرفتی گریە کنی؟” -سالیان سال بگذشتندی و محسن‌خان‌تنابندە‌نامی کە خلایق ورا بە نام “نقی خان معمولی بن پاپا پنجعلی”  و مجلسی‌آدم بشناختندی، فیلمی از آن ساختندی اندر تهران کە آن را “چند گرفتی گریە کنی؟” نام بنهادی و چنان گل کردی کە اندر سنەی ۱۳۸۴ دیپلم افتخار بگرفتی

 از آن پس  این رسم “چند گرفتی گریە کنی؟” اندر میان منورالفکرنمایان چنان باب شدندی کە هر آنکس کە اندر پشت صندلی ریاست بنشیتی  پول همی دادی و گریەکن همی بستاندی و اندر راس همگان “مامان شکوە” کە بە “حریت” و “آزادی” از بهر ماندن مدیران و اصلاح امور، گریە ساز همی‌کردی بسوزوگاز ، ببخشین بە سوز و ساز.